با نگاهش ساغری سرشار دستم میدهد
چشم مستش باز دارد کار دستم میدهد
شب که بی او مینشینم غم رفیقم میشود
مینشیند پیش من سیگار دستم میدهد
ساعت دیواری آهی میکشد، سر میرود
لحظههایی خسته و تبدار دستم میدهد
انتظارِ سردِ یک فنجان خالی روی میز
حسرتی تلخ و ملالتبار دستم میدهد
گفته بودم شعر بی شعر امشب امّا یاد او
باز دارد کاغذ و خودکار دستم میدهد.
سعید_سلیمان_پور
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0